23 ماهگی چه طور میگذره؟
سلام دخترم ..عزیزم ..عشقم
الان که دارم برات مینویسم 4 اردییهشته. یعنی شما 22 ماه و 10 روز داری. اومدم از شیرینکاری ها و شیرین زبونی هات بگم.
شبها که میخوایم بخوابیم با هم قرآن میخونیم و دعا میکنیم . سوره ی کوثر رو تقریبا بلد شدی و همراه با من با زبون مخصوص به خودت میخونی . وقتی بهت میگم بهار قرآن بخونیم ؟ میگی : اُقان (قرآن) . من میگم : بسم الله الرحمن الرحیم. شما میگی : انّا و با هم ادامه میدیم ... گاهی اوقات مکث میکنم ببینم بلدی ؟ میبینم بلهههههه دقیقا کلمه ی بعدی رو خودت میگی . و آخرش هم بلند میگی : هُوَ الاَبتَر . بعدش هم من دعا میکنم و شما آمین میگی. راستی ،مامانی (مامانه بابا) برات یه چادر خوشگل دوخته . گاهی سرت میکنی نماز میخونی . البته به چادر و روسری من بیشتر علاقه داری.
یه سره تو خونه با نی نی ت بازی میکنی . وقتی میخوام بهت غذا بدم میگی اول به نی نی بده . یه عالمه بوسش میکنی . البته گاهی هم با هم دعواتون میشه . پوشکش میکنی . چادر سرش میکنی . شبها هم با هم باید برید تو رختخواب. خلاصه از صبح تا شب باهاش مشغولی.
گاهی برام یه چیزی رو تعریف میکنی . مثلا از می می نی (میمون کتاب داستانت) میگی .
بهار :می می نی ، خب ؟ بعدش
من: خب؟ چیکار کرد؟
بهار: گریه (ادای گریه کردن رو در میاری)
من: گریه کرد؟چرا؟
بهار: اَم (می می میخواد)
و ...
قربونت برم که انقدر شیرین زبون شدی عزیزمممممممم.
همچنان عاشق آب بازی هستی . اگه ولت کنن 24 ساعت میخوای تو حموم باشی.
هر روز داری شعر جدید یاد میگیری. درسته که نمیتونی همه ی کلماتش رو درست تلفظ کنی ولی دست و پا شکسته با من میخونی.
مثلا با هم میخونیم:(کلمه های قرمز رو شما میگی)
سلام سلام ستاره ... دخترِ گل و کی داره؟... پادشاه به تخت نداره ... آقای مسعودی داره.
خب حالا میریم چند تا عکس خوشگل از دختر خوشگلم ببینیم. موافقی؟
برو ادامه مطلب:
این روزها هوا خیلی خوبه و شما هم بیشتر دلت میخواد بری بیرون .
گاهی میریم تا میدونه سر کوچه و برمیگردیم. تا بهت میگفتم بهار وایسا عکس بگیرم اینجوری مینشستی .