هــــر روزم بــــا بهــــــار ...
سلام خوشگل مامانی . خوبی دخترم ؟ هر روزم داره با تو میگذره . تو بزرگ تر میشی و من با تجربه تر . البته بعضی جاها کم میارم و نمیدونم با بعضی رفتارهات چه برخوردی بکنم . چون شما هر روز بزرگ تر میشی و رفتارهات غیر قابل پیش بینیه . از خدا میخوام کمکم کنه تا بتونم بهترین رفتار رو باهات داشته باشم . دختر گلم ببخش که گاهی از کوره در میرم و بعدش .... فقط بدون دوستت دارم .. خیــــــــــــــــلی . بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنی ...
حالا برات بگم این روزها چه دلبری هایی که نمیکنی.
با بابایی داشتی غذا میخوردی و حرف میزدید . بابا رفت یه چیزی بهت بگه فورا بهش گفتی : لقمه ت رو بخور بعد حرف بزن. تو اون لحظه : بهار من بابا و بعدش بابا
ازم شکلات خواستی . بهت میگم چه شکلاتی میخوای ؟میگی : ازونا که صندوق داره .(فندوق)
لاک هاتو قایم کردم تا دم دستت نباشه . نگاه به ناخن هات کردی که لاکش پاک شده با حالت غر زدن میگی: بابام اصلا حواسش نیست که برام لاک بخره . البته تصمیم دارم تا دیگه برات لاک نزنم چون اولش که هنوز تازه س با دندون هات میکنیش.
حباب درست کردن رو خیلی دوست داری . چه با دست چه با حباب ساز
دستت رو دارز میکنی رو به من میگی : لا الله (یا الله) بعدم من باید باهات سلام و احوالپرسی کنم.
از سر سفره پا شدی میگم : دیگه غذا نمیخوری؟ عین آدم بزرگ ها میگی: نه ، دستت درد نکنه . وقتی هم یه چیزی تعارفت کنم بر میداری میگی : دستت درد نکنه . فدات بشم من
میخوای بگی گردو کو ؟ میگی : دِدو دوو؟ منم که دلم ضعف میره ازین مدل حرف زدنت دوست دارم هی تکرار کنی .
کارت های زبانت رو یکی یکی از من میپرسیدی منم جواب میدادم. گفتی : بلدی ؟ گفتم آره : با یه حالت کش دار گفتی : باریـــک الــــلــــــه منم ذوق مرگ
وقتی از خونه میریم بیرون دیگه دلت نمیخواد برگردی . البته حق داری گلم منم دلم نمیخواد بیام تو این خونه فسقلی . دیشب که داشتیم از خونه خاله برمیگشتیم نزدیک خونه که رسیدیم خیابون رو شناختی و با یه حالت ناراحت و یه کمی عصبانی به بابا میگی: چرا منو میبری خونه ؟ چرا منو میبری خونه ؟
چند روز پیش رفتیم یه پاساژی که شهر بازی داشت . یه قطار سوار شدی انقدر گریه کردی که نگو . فقط ازین ماشین هایی که آروم تکون میخوره سوار شدی اونم بیشتر دستت تو دست بابا بود . حالا دیشب میگی: بریم شهر بازی چی چی کوکو کنیم . گفتم دیگه نمیبرمت چون گریه میکنی با یه حالت هیجانی میگی: نـــــــه من اصـــــــــلا گریه نمیکنم . (تو گفتی منم باور کردم) البته هر موقع توی نت عکس بچه ها رو میبینی که تو خانه بازی دارن بازی میکنن و سوار ماشین های بازی شدن یا رفتن تو استخر توپ میگی منو ببر ولی اونجا که میرسیم ...
اشکال نداره عزیزم . اذیتت نمیکنیم تا کم کم ترست بریزه .
به قول خودت عــــــــاشـــــدتم(عاشقتم)