بهـــارمبهـــارم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
مهدیــارممهدیــارم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

ღ بهــــار زندگی من ღ

بهار تا 5 ماهگی

 عزیز دلم، بهارم اینجا میخوام چند تا از عکس های خوشگلت رو بذارم  ببین لذت ببر  بقیه در ادامه مطلب   دایی هم دقیقا همچین عکسی داره . آقاجون بهش میگفت پهلوان پنبه         قربونت برم که همیشه شصتت تو دهنته            مامانی فدای چشات بشه                                        ...
5 آذر 1391

بستری شدن بهار در 5 روزگی

اینجا یه خاطره ی بد میخوام برات تعریف کنم و اونم موضوع زردی داشتن تو و بستری شدنت تو بیمارستانه. 5 روزت که بود من و بابایی و خاله برا آزمایش زردی شما رفتیم بیمارستان و بعد از اینکه جواب آزمایش رو گرفتیم گفتن نی نی فورا باید بستری بشه.بیلی روبین خونت 17 بود. عزیز دلم اون موقع دنیا رو سرم خراب شد و اشک امونم نمیداد. شما قسمت NICU بیمارستان بقیه الله بستری شدی . کار منم شده بود گریه گریه گریه گذاشتنت زیر نور و چشم بند واست بستن که چشمات اذیت نشه . واااای خیلی روز بدی بود . ولی شما دختر خوبی بودی و راحت میخوابیدی فقط گاهی اوقات واسه شیر خوردن بیدار میشدی . فرداش بردنت که ازت خون بگیرن و آزمایش کنن ببینن زردیت اومده پای...
2 آذر 1391

شروع زندگی بهار

 به نام خدای زیبایی ها بهارکم سلام . امروز اولین روزی هست که تو وبلاگت مطلب میذارم میخوام هر موقع بزرگ شدی بیای اینجا و لذت ببری.خوشگل مامان میدونم این کار رو یه کم دیر شروع کردم الان تو دیگه 5 ماه و یک هفته هستی . ولی ازین به بعد سعی میکنم عکسای خوشگل تو رو با خاطراتت اینجا بذارم پس بذار از اولین روزی که اومدی تو دل مامان برات بگم. مهر سال 90 بود که من و بابایی تو رو از خدا خواستیم و تو اومدی تو دل مامانی اون دورانی که تو تو دل مامانی بودی هم سخت بود هم شیرین. من و بابایی هر روز و هر ساعت و هر دقیقه رو میشمردیم تا تو بیای و زندگی ما رو شیرین و شیرین تر کنی . بالاخره شما توی 36 هفته( 8 ماه) بودی که دکتر به من گفت نی نیت ...
1 آذر 1391