شیرین زبونی بهار....
سلام گل مامانی ...امروز 21 آذر 92 هست.
صبح یه کمی کار داشتم شما رو گذاشتم پای لب تاب و برات اَبودَ (عموپورنگ) گذاشتم.. بعدش بردمت حموم . گذاشتم یه کمی آب بازی کنی تا خودم کارهامو انجام بدم .بعد که از آب بازی خسته شدی صدام کردی.
من:جانم؟
بهار: لالا
من:لالا میاد؟
بهار: اَمی (شیر)
من:باشه عزیزم ..نمیدونی چقدر دلم برات ضعف رفت.
اینجوری بهم فهموندی میخوای شیر بخوری لالا کنی.
من معمولا وقتی میخوام بخوابونمت در اتاق رو میبندم تا سروصدا اذیتت نکنه. امروز در باز بود. خودت درو بستی و اومدی کنارم لالا کردی.
تو خونه همش تکرار میکنی .عمه، عمو، دایی ......
سعی میکنی کلمات رو درست تلفظ کنی . از وقتی با کارت های بن بن بن باهات کار میکنم کلمات رو بهتر یاد میگیری.
بهت میگم بهار مامانی رو چندتا دوست داری میگی: دوتا
اسمتو بلدی وعکس هات رو که میبینی میگی: بها (بهار)
بهت میگم پیرزن شو.. دستات رو میذاری پشت کمرت و دولا دولا راه میری.
این کاراها رو که انجام میدی میخوام درسته قورتت بدم عزیزممممممممممممممم.