بهار و 25 ماهگی ...
سلام عزیز دلم . امروز 23 تیر 93 هست و شما 25 ماهه شدی گلم . بهت تبریک میگم دختر قشنگم .
این روزها که داره میگذره هر روز داری خانوم تر میشی دختر گلم . درکت از مسائل بیشتر شده و مثل آدم بزرگ ها باهامون حرف میزنی . جمله بندی هات خیلی جالبه و گاهی ما رو به خنده وا میداره . ولی جالب اینجاس که خیلی سعی میکنی درست حرف بزنی و هر کلمه ای رو در جای خودش به کار ببری.
چند روز پیش بابایی داشت با بادبادکت بازی میکرد . اومدی بهش میگی : نکن ترکید میشه.(میترکه)
یه مدت وقتی غذا میخوردی میگفتی : نووووشِت (نوش جونت) . یعنی از من میخواستی که بهت بگم نوش جونت .
الان دیگه یاد گرفتی وقتی غذا میخوری خودت میگی : نوش جونت ، عزیزم ، آمونم (خانومم) ، عسلم.
مامانی برات سی دی کدو قلقله زن رو خریده. میای پای لب تاب میشینی میگی : مادرجونه بذار .
فیلم های بره ناقلا رو خیلی دوست داری.
بابا یه بازی یادت داده به هم نگاه میکنید هر کی زود تر بخنده بازنده س. همین جوری که به بابا نگاه میکنی یهو شکلک در میاری بابا میترکه از خنده . ای دختر شیطون .
الان دیگه هر زیارت گاهی بریم تا نگات به گنبد و گلدسته میخوره میگی : امام رضا . قربونت برم که امام رضا رو یادت مونده .
طبق معمول غذا خوردنت با دردسره ولی میوه خیلی دوست داری مخصوصا هندونه و این باعث میشه وزنت زیاد بالا نره . من خیلی نگرانم هفته ی قبل هم دو روز مریض بودی و تب داشتی و اصلا غذا نمیخوردی و وزنت خیلی اومد پایین . فعلا دارم بهت زینک میدم تا ببینم چی میشه .
دوستت دارم دختر گلم .