بهـــارمبهـــارم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
مهدیــارممهدیــارم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

ღ بهــــار زندگی من ღ

روزهایی که میگذرد ...

1393/8/1 15:51
نویسنده : مامان راحله
981 بازدید
اشتراک گذاری

 مادامی که این اطفال در کنارت هستند , تا می توانی دوستشان بدار , خود را فراموش کن و به ایشان خدمت نما.

شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدار , مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدر دانی بماند , این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند . این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم میزنی همیشه با تو نخواهد بود , همین گونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دوند , و یا صداهای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کنند تا ابد نیستند.

این صورت های قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند , یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند و لبان نرمی که بر روی گونه های تو فشار می آورند دایمی نیستند.همینطور بدنهای کوچکی که در کنار تو زانو می زنند و مناجات زمزمه می کنند همیشگی نخواهند بود.قلب خودت را برایشان ارزانی دار , روزهایشان را از شادی پر کن . در خوشی و شادمانی معصومانه ایشان شریک باش , طفولیت جز روزی بیش نیست . آگاه باش که برای همیشه از دست خواهد رفت.

نظرات (26)

مریم مامان آیدین
1 آبان 93 16:55
خیلی متن قشنگی بود دوست گلم واقعا هم همینطوره...خیلی لذت بردم عزیزم ممنون
مامان ریحانه
1 آبان 93 17:11
راحله جون متن زیباتو که خوندم اشکم سرازیر شد واقعا همه ی اینا عین حقیقته پسرم زمانی که کوچولو بود بیرون از خونه که میرفتیم همیشه تکیه گاهش بودم و همیشه دستش تو دستای من بودو از اینکه دستشو رها کنم می ترسید ولی حالا که بزرگ شده اگه بخوام دستشو بگیرم میگه مامان من دیگه بزرگ شدم خجالت میکشم به راستی که باید گرمی دستان کودکانمان را تا عمق وجودمان حس کنیم چرا که فرداها این دستهای پر حرارت را از ما دریغ میکنند.........و ما آن موقع چه معصومانه نگاهشان می کنیم عین کودکی که تشنه ی محبت است
مامان راحله
پاسخ
ان شالله خدا حفظش کنه
مامان سحر
1 آبان 93 17:17
ممنون از یادآوریتون دوستم..
مامانی(برای دخترم زهرا)
1 آبان 93 18:29
چقد این حقیقت رو قشنگ نوشتی عزیزم خدا بهار کوچولو و همه ی کوچولو ها رو حفظ کنه انشاا
مامان راحله
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم . دست نویسنده ش درد نکنه که به ما یاد آوری کرد.
مامان زهرا
1 آبان 93 18:32
عزیزم چه خوب نوشتی ،عالی بود عالییییی
مامان راحله
پاسخ
دست نویسنده ش درد نکنه که متاسفانه نمیدونم کیه؟
مامان کیمیا
2 آبان 93 1:08
خیییییللللللللییی قشنگ بود،لذت بردم از خوندنش
مامان هانا و آریا
2 آبان 93 3:36
چقدر حقیقت قشنگ و البته تلخیه،ممنووووون عزیزم بابت یا دآوری
مامان امیرحسین
2 آبان 93 10:06
زیبا بود عزیزم و دلنشین... بهارجان را ببوسید خانمی
مامان راحله
پاسخ
مرسی گلم
مامان محمدطاها
2 آبان 93 11:48
عزیزم عالی بود واقعا که همینطوره، ما نمیدونیم برای بزگ شدن بچه هامون خوشحا باشیم یا ناراحت ولی اومیدارم تمامی بچه ها سالم وسلامت باشن و بچه های صالحی برای پدر و مادراشون باشن
مامان راحله
پاسخ
ان شالله
الهه مامان مبین
2 آبان 93 18:19
خیلی زیبا نوشتی عزیز دلم . کلی لذت بردم
مامان راحله
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم . دست نویسنده ش درد نکنه که نمیدونم کیه
مامان علی
2 آبان 93 19:49
روزگار چقدر زود همه چی میگذره واقعا،خدا کنه خاطرات خوشی از خودمون واسه بچه هامون بزاریم
مامان راحله
پاسخ
ان شالله
مامان سمانه
2 آبان 93 21:09
سلام عزیزم واقع متن زیبای بود خیلی ب دلم نشست با اینکه آریسا ی من تازه 1 ماهش شده هیچی از این 1 ماه نفهمیدم خیلی خیلی زود گذشت انگار همین دیروز بود بدنیا اومد خب باید با این گذر زمان چیکار کرد
مامان راحله
پاسخ
آره خیلی زود بزرگ میشن
مریم
3 آبان 93 6:36
خدا همه این کوچولوهای نازنین رو حفظ کنه. ممنون که به ما سر زدین دوست عزیز
مامان راحله
پاسخ
ان شالله ..خواهش میکنم عزیزم
شادی
3 آبان 93 10:11
خیلی زیبا بود. ممنون بابت این متن زیبا
مامان راحله
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم
مامان آنیسا
3 آبان 93 14:33
خیلی قشنگ بود ولی یه موقع هایی هم این وروجکا آدمو کفری میکننا که آدم دلش میخواد خودشو بکشه
زهرا
4 آبان 93 1:13
عالی بود....عالی
ابجی سجا
4 آبان 93 10:10
مثل هوا در کنار تو ام نه جای کسی را تنگ میکنم نه کسی مرا می بیند
ابجی سجا
4 آبان 93 10:15
من از تمام دنیا فقط آن دایره مشکی چشمان تو را میخواهم وقتی که در شفافیتش بازتاب عکس خودم را میبینم
ابجی سجا
4 آبان 93 10:41
با تو بودن همیشه پر معناست بی تو روحم گرفته و تنهاست با تو یک کاسه آب، یک دریاست بی تو دردم به وسعت صحراست
ابجی سجا
4 آبان 93 10:42
زن است احساس دارد لطیف است یک جا عقب می نشیند و محبت تو را می خواهد
ابجی سجا
4 آبان 93 10:42
شنگترین بوسه دنیا رو به چشمای نازت میزنم تا قشنگترین خواب دنیا رو ببینی
ابجی سجا
5 آبان 93 10:48
از نگاهت تا دلم رنگین کمان گل می کند با تو باید مثل باران حرف زد !
ابجی سجا
5 آبان 93 10:49
بعضیا رو پله برقی یه جوری ژست میگیرن میان پایین انگار همین الان پروازشون مستقیم از نیویورک نشسته!
مامان(سیدحسین )
5 آبان 93 11:44
خیلی قشنگ بود
مامان ریحانه
5 آبان 93 11:56
سلام راحله جون کجایی خانمی چند روز ازت بی خبرم دلم برات تنگ شده
مامان راحله
پاسخ
سلام گلم ببخشید اگه نتونستم بهتون سر بزنم