بهـــــارم 2 سال و نیمه شد.
سلام عزیز دل مامان . امروز 23 آذر 93 هست و شما 2 سال و نیمه شدی گلم . مبــارکـــــه عــــزیـــزم .
هر روز که بزرگ تر میشی خودتو بیشتر تو دل ما جا میکنی . درسته شیطنت هات هم بیشتر میشه ولی اونا هم جزئی از تو و زندگی توه عزیزم و ما باید کمی تحملمون رو بالا ببریم. فقط اینو بدون که همیشه خدا رو به خاطر وجود نازنینت شکر میکنم عزیزم .
میخوام یه کمی از شیرین زبونی هات بگم گلم .
وقتی یه چیزی میخوای از بابا بگیری و بهت نمیده(مثلا موبایلش رو) میای تا من واسطه بشم . میگی: بگو آقارضا گوشی بده . اکه بگم: بابا بهش بده میگی : نگو بابا ، بگو آقارضا . یعنی جز تو کسی نباید بگه بابا .
به چیپس میگی :چیسب . گاهی اوقات که دلت هله هوله میخواد میای دستتو میذاری در گوشم یواشکی میگی : چیسب داریم بخوریم؟ یا میگی: چیزی داریم بخوریم ؟ متاسفانه عاشق چیپس و نوشابه ای ولی ما چند وقت یک بار تفریحی برات میخریم .
وقتی میخوای بگی افتاد میگی: استاد
یه روز خرمالو نارس خوردی دهنت به هم چسبیده بود . میگی : دهنم زَخ (زخم) شده . دارو بده بخورم خوب شم.
وقتی کار بد میکنی میگم: دیگه دوستت ندارم . میگی: دوسَم باش . دوسَم باش یعنی دوستم داشته باش .
به جز کلمه های انگلیسی که تو پست های قبل گفتم کلمه ی مامان ... بابا ... پنیر ... الاغ رو هم یاد گرفتی عزیزم .
راستی 20 آذر هم پنجمین سالگرد ازدواج من و بابایی بود . یادش بخیر چه روز خوبی بود.
برو ادامه مطلب بقیه عکس ها رو ببین گلم .
اینجا تو پارک دوچرخه ی یه پسر بچه رو گرفتی کلی باهاش بازی کردی .
تعطیلات اربعین . کاشان خونه ی آقاجون
بهــــار زیر کرسی نشسته
اینجا از خونه اومدیم بیرون که حرکت کنیم رو به تهران ولی وقتی آب رو دیدی دیگه دل نمیکندی بیای .
بهار در حال خوردن "چیسب" در راه تهران