دماغ بهــــار کو؟
سلام خوشگل مامان . اومدم یه ماجرای جالب رو برات تعریف کنم که دیشب اتفاق افتاد .
دیروز عصر رفتیم خونه خاله . شما بازی کردن با امیرحسین رو خیلی دوست داری اونم همین طور.(امیر حسین 12 سالشه) همین جوری که داشتید بازی میکردید امیر حسین دستش رو الکی مشت میکرد میگفت مثلا پاهاتو برداشتم یا مثلا گوشِت تو دست منه . تو هم بغض میکردی .فکر میکردی واقعا برداشته . بعد که میدید تو ناراحت میشی میگفت: بیا ، گذاشتم سرجاش . و همه میزدن زیر خنده .خلاصه تا شب چند بار این کارو تکرار کرد . وقتی من و خاله دیدیم شما جدی میگری چند بار بهش تذکر دادیم که این کارو نکنه . آخر شب بابا اومد دنبالمون که بریم خونه . به محض اینکه سوار ماشین شدیم تا حرکت کردیم امیرحسین گفت: دماغت رو برداشتم . بابا هم حرکت کرده بود . تو هم بغض کردی و گفتی : دمـــــاغــم . گفتم امیرحسین الکی میگه مامان . ببین دماغت سرجاشه . دیدم نه هی با بغض میگی دماغم و دست بردار نبودی . گفتم باشه زنگ میزنم به خاله میگم به امیرحسین بگو چرا دماغ بهار و برداشتی؟ تو ماشین زنگ زدم به خاله و گفتم بهار بغض کرده . به امیرحسین بگو دماغ بهارو بده . گوشی رو گذاشتم روی بلندگو . خاله بهت گفت چی شده بهار؟ تا صدای خاله رو شنیدی بغضت ترکید شروع کردی گریه کردن . خلاصه امیرحسین از پشت تلفن دماغت رو فرستاد و خاله هم گفت امیرحسین رو دعواش میکنم تا شما آروم شدی . هم برامون جالب بود هم خنده دار که شما انقدر موضوع رو جدی گرفتی . راستش دلم نیومد برات ننویسم .میدونم بعدا که خودت بخونی حسابی میخندی.
ادامه ی مطلب یادت نره گلم.
وقتی سرم درد میکنه و دستمو گذاشتم روی سرم .
بهار: چی شده؟
من : سرم درد میکنه .
بهار: به کجا خورده ؟
من:
رفتیم باغ پرندگان . به بهار میگم اونجا چی دیدی؟ میگه : طابوس (طاووس)
صبح نزدیک ساعت 11 از خواب بیدار شده قبل از صبحونه داره با نی نی هاش نماز نمیخونه .
یادته تو پست قبلی گفتم کارتهاتو میاری میخوای که ازت بپرسم بعد میری روی زمین یکی یکی میچینی؟
کلمه ی ماشین رو هم تازه یاد گرفتی.
☀ بهار خورشید خانوم کشیده ☀
.: بهـــارم تا این لحظه ، 2 سال و 7 ماه و 14 روز سن دارد :.