روزهای پایانی سال 93
ســــلام ســــــلام صد تا ســــلام به بهــــــــار خوشگـــل خودم .
چند روز دیگه 33 ماهه میشی . بهت تبریک میگم عزیز دلم . ان شالله که که همیشه سلامت باشی دخترم .
دیگه کم کم داریم روزهای آخر سال رو سپری میکنیم . امسال هم با همه ی فراز و نشیب هاش گذشت . خدا رو هزار بار شکر . همین که بهمون سلامتی داده باید روزی هزار بار شکرش رو بجا بیاریم. ان شالله که سال جدید هم برای همه خیر و برکت با خودش بیاره .آمین
حالا یه کمی از شیرین زبونی های دختر گلم بگم تا بخونه و لذت ببره .
یه شب من یهویی یه کمی سرگیجه گرفتم دستمو گذاشتم رو سرم گفتم سرم گیج میره . حالا ازون شب هر موقع آب میخوای دستتو میذاری به سرت میگی : سرم گیج میره آب بده بخورم .
یاد گرفتی میری روی صندلیت از آبسردکن یخچال آب بر میداری . صندلیت رو که میبری تو آشپزخونه میگم : کجا میری ؟ میگی: میرم آب پیدا کنم .
یه روز با همین آب خوردنت همه ی لباسهاتو خیس کردی بابا هم دیگه بهت اجازه نمیداد بری آب برداری . گفتی : برم آب بخورم، چاق بشم، چله بشم ، مپل بشم ، مثل یه دسته گل بشم .(از کتاب کدو قلقله زن یاد گرفتی)مثلا داشتی سر ما رو گول مال میکردی .
وقتی هم یه چیزی میخوای بهت نمیدیم میگی : یه چوچولو فَدَطاااااا( یه کوچولو فقطااااااا)
گاهی راه میری کنجد میخوری و تو خونه میریزی .گفتم دیگه بهت نمیدم گفتی : میخوام چُنجد بخورم گنام (گناه دارم).
یه بار یه صدایی تو کوچه میومد بابا داشت از پنجره نگاه میکرد رفتی به بابا میگی : بیا این ور سرما میخوری . آقاهه دعوات میکنه .
یه وقتایی یه کارهایی میکنی که حسابی عصبانیم میکنی و کاری میکنم که دوست ندارم . مثلا سر خوابیدنت چه روز چه شب بالاخره باهم دعوامون میشه تا میخوابی . یعنی بعد از همه ی قصه گفتن ها و قربون صدقه ها بالاخره باید یه داد بزنم تا راضی بشی بخوابی . یه بار کار بد کردی یکی زدم رو دستت گفتی : نزن ، خون میاد دوباره باید بریم دکتر ، دکتره آمپول میزنه .
میری حموم آب بازی میکنی . منم آخر سر میام کلی با هم حباب بازی میکنیم . با دستام برات حباب درست میکنم تو هم تو هوا میگیریشون . یه روز که رفتی حمام بعدش میگفتی : امروز یه عالمه آب بازی کردم . بعضی از کلمه ها رو که برای اولین بار به زبون میاری (مثلا همین کلمه ی یه عالمه) انقدر ذوق میکنم و بوست میکنم که نگو . اینم بگم این روزها که صحبت کم آبی هست سعی میکنم تو حموم کمتر بهت آب بدم و زودتر بیارمت بیرون .
دیشب که میخواستی بخوابی گفتی: شب بخیر مامان .گفتم : شب بخیر بهـار . گفتی : نگو شب بخیر بهار . بگو شب بخیر عزیز دلم . هر چی هم من قربون صدقه ت برم بازم تو انگار کمبود محبت داری .
دستاتو میذاری جلو چشات مثلا دوربینه به من میگی: بخند . تا ازم عکس بگیری .
تو تلویزیون ، مدرسه دیدی گفتی : من میخوام برم مدرسه ، دوستام بگن سلام ، باریک الله که نقاشی خوشگل کشیدی.
اومدی بهم میگی : مامان عــاشدِتَــم (عاشقتم) منم عـــــاشقتـــــم عـــــــــزیـــــــــزم.
برو ادامه مطلب دختر گلم .
اینجا منو کشیدی . ببین موهامو چه خوشگل کشیدی !
اسم این عروسکت رو گذاشتی : اَهی اَهی . چون بابا وقتی میخوات جای این عروسکت باهات حرف بزنه مثل کلاه قرمزی حرف میزنه .
فـــــــدای تـــو عــــزیــــز دلـــــــــم