بهـــارمبهـــارم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره
مهدیــارممهدیــارم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

ღ بهــــار زندگی من ღ

بهــــارو شیطونی های جدید...

1393/4/4 16:53
نویسنده : مامان راحله
711 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامانی .  امروز 4 تیر ماهه . از وقتی از دو سالگی رد شدی حرف زدنت خیلی بهتر شده . جمله های بیشتری میگی . فعل و فاعل رو سر جاش به کار میبری . کلمه های بزرگ ترها رو به کار میبری و من و بابایی کلی بهت میخندیم.

دیشب دیگه گیر داده بودی به کلمه ی "مثلا" و همش تکرار میکردی. یا مثلا میگی: الان میام، ساعته 20 دقیقه.

چند روز پیش داشتم سیب زمینی پوست میگرفتم. اومدی سیب زمینی ها رو برداشتی. گفتم نخوریاااا . گفتی : خوردنی نیس .

دیروز برات پسته آوردم . گفتم بهار بیا این پسته ها رو بخور . گفتی : دستت درد نکنه . وقتی اینجوری حرف میزنی میخوام درسته قورتت بدم عزیزمممممممممم. یه عالمه بوست کردم.

یا مثلا کنجکاویت که گل میکنه هی میپرسی : این چیه

کافیه یه شعر رو چند بار برات بخونم تا از حفظ بشی.

ماه و ستاره  و خورشید و پروانه و خیلی چیزهای دیگه رو اگه برات بکشم میشناسی و اسمهاشو برام میگی.

رنگ سبز و آبی و نارنجی و قرمز رو هم بلدی.

اسم وفامیلت رو خیلی وقته یاد گرفتی .اسم بابایی رو هم بلدی . از دیروز دیگه اسم منو هم یاد گرفتی .

میوه خیلی دوست داری . به طالبی میگی : بابیلی

چند روز پیش رفتی سر لوازم آرایشی . هر چی مداد بود کشیده بودی به پیشونیت . پیشونیت رنگ و وارنگ شده بود. مثلا میخواستی مداد ابرو بکشی.

شماره خاله تو حافظه تلفنه . خودت میری زنگ میزنی به خاله و باهاش حرف میزنی .اگه سیم تلفن رو هم بکشم خودت میزنی بهش و زنگ میزنی. اونم اون طرف ذوق مرگ میشه میبینه خودت بهش زنگ زدی. به خاله گفتم این ماه دیگه قبض تلفن ما رو خودش باید بده .

تازگی دستت به پریزهای برق میرسه و همه ی چراغ های خونه روشنه. روزی چند بار باید لامپ ها رو خاموش کنم.

وقتی میخوام نماز بخونم خودت چادرت رو سرت میکنی و برات یه جانماز کوچیک میندازم پیش من وایمیسی و کارهای منو تکرار میکنی و هی لب هاتو به هم میزنی یعنی داری میخونی.

هزااااااااررررررر ماشالله به دختر گلم که انقدر باهوشه. خدایا خودت مواظبش باش.

پسندها (14)

نظرات (8)

مامانی بهار
4 تیر 93 18:48
انشاءالله گلم خدای مهربون همیشه حافظ و نگهداره. قربونت بشم بهارم که نماز میخونی -تلفن میزنی... آفرین خوشگلم
الهه مامان سلما
5 تیر 93 0:59
ماشاالله به دخمل باهوش...چقدر خوب حرف میزنه...عالیه!!!
مامان راحله
پاسخ
ممنونم گلم
مامان امیررضا
5 تیر 93 1:34
ماشالله گل دخترمون خانمی شده برای خودش .حیف که چند روز از پسرم بزرگتره وگرنه از حالا با انگشتر میومدم خدمتتون
مامان راحله
پاسخ
مرسی گلم. پس حساب بانکی های امیررضاجون رو پر کن .
مامان پریسا
5 تیر 93 7:04
چه خوشگل که نمازخونه دختر گل خاله. آفرین که اینقدرباهوش و با استعداده. اون بابیلی هم خیلی جالب بود
مامان راحله
پاسخ
ممنون از لطفت عزیزم
مامان نیلوفر
5 تیر 93 11:09
ماشاالله خدا حفظش کنه دخملمون شیرین زبون شده
مامان راحله
پاسخ
ممنون گلم
مامان علی
5 تیر 93 12:56
فدای اون حرف زدن بانمکش ببوس بهارجونم
مامان کیمیا
7 تیر 93 0:35
آفرین به دختر باهوش.شیرین زبونی ها ش از الان شروع میشه مواظب خودتباش که غش نکنی
مامان بهار
8 تیر 93 17:26
ای جانم ...بخورمت من درسته بهارمممم ....چه شیرین زبون و ناز شدی گلم