دماغ بهــــار کو؟
سلام خوشگل مامان . اومدم یه ماجرای جالب رو برات تعریف کنم که دیشب اتفاق افتاد . دیروز عصر رفتیم خونه خاله . شما بازی کردن با امیرحسین رو خیلی دوست داری اونم همین طور.(امیر حسین 12 سالشه) همین جوری که داشتید بازی میکردید امیر حسین دستش رو الکی مشت میکرد میگفت مثلا پاهاتو برداشتم یا مثلا گوشِت تو دست منه . تو هم بغض میکردی .فکر میکردی واقعا برداشته . بعد که میدید تو ناراحت میشی میگفت: بیا ، گذاشتم سرجاش . و همه میزدن زیر خنده .خلاصه تا شب چند بار این کارو تکرار کرد . وقتی من و خاله دیدیم شما جدی میگری چند بار بهش تذکر دادیم که این کارو نکنه . آخر شب بابا اومد دنبالمون که بریم خونه . به محض اینکه سوار ماشین شدیم تا حرکت کردیم امیرحسی...
نویسنده :
مامان راحله
16:53